مبينامبينا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه سن داره

مبينا خانم

شيطنت هاي مبينا خانم تا شش ماهگي

هنگام تولدت مامانت ميگفت اصلا گريه نكردي و بلافاصله شروع به شير خوردن كردي و بعدش هم تخت گرفتي خوابيدي. بعد از يك روز با مامانت از بيمارستان مرخص شدي و به خونه اومدين .با اومدنت خونه مون رو پر از خير و بركت و قلبمان را پر از عشق و محبت كردي.تا سه روز اول آروم بودي و ما هم پيش خودمون ميگفتيم ماشاالله دختر ساكتي هستي.ولي بعد از اون بهانه هاي تو شروع شد و هر روز گريه ميكردي و موقع شير خوردن  نق ميزدي .       هر روز گريه ميكردي و خوب نميخوابيدي و اگه هم ميخوابيدي فقط روزها بود و شبها اصلا نميخوابيدي و مامانت و بعضي وقتها هم من بيدار ميمونديم و باهات بازي ميكرديم تا خوابت بگيره ولي تا صبح بيدار ميمون...
13 آذر 1392

شيطنت هاي مبينا خانم تا شش ماهگي

هنگام تولدت مامانت ميگفت اصلا گريه نكردي و بلافاصله شروع به شير خوردن كردي و بعدش هم تخت گرفتي خوابيدي. بعد از يك روز با مامانت از بيمارستان مرخص شدي و به خونه اومدين .با اومدنت خونه مون رو پر از خير و بركت و قلبمان را پر از عشق و محبت كردي.تا سه روز اول آروم بودي و ما هم پيش خودمون ميگفتيم ماشاالله دختر ساكتي هستي.ولي بعد از اون بهانه هاي تو شروع شد و هر روز گريه ميكردي و موقع شير خوردن نق ميزدي . هر روز گريه ميكردي و خوب نميخوابيدي و اگه هم ميخوابيدي فقط روزها بود و شبها اصلا نميخوابيدي و مامانت و بعضي وقتها هم من بيدار ميمونديم و باهات بازي ميكرديم تا خوابت بگيره ولي تا صبح بيدار ميموندي و اگه هم ميخوابيدي همش 10دقيقه بي...
13 آذر 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مبينا خانم می باشد